فصل اول – بخش اول
” تغییر قانون زندگی است؛ و کسانی که فقط به گذشته و حال نگاه میکنند قطعا آینده را از دست میدهند. “
– جان.اف کندی
بعد از فروش اولین اپلیکیشن موفقام، در یک چشم بههم زدن چمدانام را بستم، به فرودگاه رفتم و سوار اولین هواپیمایی که کشور را ترک میکرد، شدم. خوشبختانه با خودم متکا برده بودم؛ چون نهایتا از سیدنی استرالیا سر درآوردم. با کلی وقت آزاد و بهطور هرچه پیش آید خوش آید تصمیم گرفتم پنج هفته در جایی که همیشه آرزوی دیدناش را داشتم، بمانم.
لنگرگاه سیدنی بسیار چشمگیر و زیبا بود. جایی پر از بادبانهای سفید و قایقهای ماهیگیری، دریای آبی، آسمان صاف و همهمهی مردم. صدای مرغهای دریایی، بازار و دستفروشهای رنگی در امتداد ساحل. همانطور که در ساحل قدم میزدم و از آفتاب لذت میبردم ناگهان یادم آمد در آن لحظهای که ناخودآگاه تصمیم به سفر گرفتم، به کسی نگفتم دارم کشور را ترک میکنم. تصمیم گرفتم مادرم را غافلگیر کنم و این مناظر زیبا را به او نشان بدهم؛ برای همین با استفاده از اپلیکیشن اسکایپ آیفونام با او تماس گرفتم. در ویدیو کال تلفنی، صورتام و مناظر پشت سرم مشخص بود.
مادرم که متوجه نشده بود کجا هستم پرسید: “کجایی؟”
– “سیدنی“
مادرم با نگاهی متعجب برای بیست ثانیه مکث کرد و گفت: “استرالیا؟“
در ستایش امپراطوری اپ“چاد بازهم بطور محسوسی بازی را عوض کرد. او بسیار هوشیار و خلاق است و موقعیت فضای اپ موبایل را به چالش کشید. روش ثابت شدهی او به روشهای خستهکنندهی تحقیقات و تولید اپ موبایل از طریق مارکتینگ و… پایان داد. خواندن امپراطوری اپرا به همهی کسانی که میخواهند در حوزهی اپلکیشنهای بازی فعالیت کنند یا کسانی که میخواهند بهخاطر یک شغل پردرآمد و ماندگار از کارشان استعفا بدهند، توصیه میکنم. این کار یک شغل معمولی نیست، بلکه حرفهای بسیار منعطف است که می-توانید از هرجای دنیا به آن مشغول شوید؛ ساعات کاریتان را خودتان انتخاب کنید و بالاترین سود ممکن را که هر کسب و کار دیگری میتواند داشته باشد، بهدست بیاورید.“
– «آمیش شاه»، کارشناس تبلیغات شرکت «ورلد رینوند» و یکی از بنیانگذاران شرکت «دیجیاسپیس»
مادرم شگفت زده شده بود و همینکه میتوانستیم باهم از مناظر لذت ببریم مرا هم هیجان زده کرده بود. این امکان که میتوانستم آن لحظات را با او تقسیم کنم فوقالعاده بود و چون یک سال قبل انجام چنین کاری برایم مقدور نبود، این لحظات برایام خیلی خاص و فوقالعاده بودند.
من از آیفونام برای همه چیز استفاده میکنم: پیدا کردن رستورانها، مدیریت کارمندانام و چک کردن آمار و رتبهی روزانهی اپلیکیشنهایام . میتوانم با گوشیام بوریتوی میگو سفارش بدهم، با کارت اعتباریام هزینهاش را پرداخت کنم و سفارشام را تحویل بگیرم یا بگذارم برایم بیاورند. بدون رفتن به کلاس یوگا، میتوانم درسهایاش را روی آیفونم داشته باشم. میتوانم همزمان که در صف فرودگاه ایستادهام، با فشار دادن یک کلید اوضاع درآمدم را در آن روز چک کنم.
همانطور که دنیای مجازی گسترش پیدا میکند، مردم هم توقع دسترسی آسانتر و سریعتر به خیلی چیزها را دارند. تقاضای مشتریان بهخاطر اینکه ما میتوانیم خیلی کارها با گوشیهایمان انجام دهیم، تغییر میکند؛ چون گوشیها همیشه در جیبمان هستند و هرجا که برویم با ما میآیند.
اپلیکیشنهایی داریم که میتوانند ماشینها را کنترل کنند. میتوانیم با آنها پیانو بزنیم، زبانآموزی میکنند و حتی آهنگها و خوانندهشان را تشخیص میدهند. اپلیکیشنها داراییهای ضروری هستند که تبادل Streamline اطلاعات میکنند، و همانطور که به ما آموزش میدهند و سرگرمی ما هستند، زندگیمان را هم بهتر و آسانتر کردهاند. اپلیکیشنها رویهی ارتباطی و طریقهی جریان اطلاعات را عوض کردهاند؛ میتوانیم با آنها مردم کپتاون در آفریقای جنوبی را به مونترال کانادا و شانگهای چین یا هرجای دیگر وصل کنیم. باید این را دربارهی یک اپ موفق درک کنید که: «در اصل، مهم این است که مشتریان چطور از این وسیله برای ارتباط با دنیا استفاده میکنند. هرچه بیشتر این را بفهمید، پول بیشتری از این طریق به دست میآورید.»